جنرال الفین استون[۱] مأمور دربار افغانستان شد که با شاه شجاعالملک نوهٔ احمدخان درانی طرح اتحاد و دوستی بریزد. مأمور دیگری نیز موسوم به متکالف[۲] عازم مملکت سیخها شد و این سه مأمور سیاسی بطرف مقصد مأموریت خود عازم گردیدند که در موقع خود بهر یک اشاره خواهد شد. فعلاً موضوع بر سر مأموریت سر جان ملکم است.
ملکم در بهار سال ۱۸۰۸ عازم خلیج فارس گردید. از آنطرف چنانکه گفته شد دربار لندن نیز بخطراتی که بدان اشاره گردید متوجه شده دیگر مجال درنگ نبود بنابراین باعجله و شتاب مأمور سیاسی مخصوصی مستقیماً بدربار طهران روانه نمود. اگر چه هر دو مأمور سیاسی یک منظور داشته و یک سیاست را تعقیب مینمودند ولی رفتار آنها در ایران نسبت بهم قدری خصمانه بود که اسباب افتضاح شده و در انظار خودی و بیگانه خیلی غریب مینمود.
سرحارفورد جونس از طرف دربار لندن در اپریل ۱۸۰۸ در همانموقع که سرجان ملکم داشت عازم ایران میگردید وارد بمبئی شد. ملکم رقیب دیگری در مقابل خود دید و این رقیب چون از طرف دربار لندن مأمور بود بیشبهه اعتبار او در انظار ایرانیان افزونتر مینمود. در همان تاریخ ملکم به فرمانفرمای کل هندوستان نامهای نوشت و از آمدن او اظهار نگرانی میکند و میگوید: – «با اطلاعی که باخلاق سرحار فورد جونس دارم یقین دارم آن درجه احترام را که مقتضی چنین مأمور سیاسی میباشد در آن مملکت نخواهد داشت و نمیتواند نمایندهٔ شایسته ملی ما در ایران باشد» و اصرار میکند که فرمانفرمای کل هندوستان از مأموریت او جلوگیری نماید.
فرمانفرمای کل هندوستان با نظریات سرجان ملکم موافقت نمود سرحارفورد جونس را در بمبئی متوقف داشت تا نتیجه مأموریت ملکم معلوم گردد.
سر جان ملکم در دهم ماه مارس ۱۸۰۸ وارد بوشهر گردید. در هیجدهم همان ماه راپرت میدهد: