هندوستان هر دو این خطر را حتمیالوقوع میدانستند.[۱]
باری این ترتیب چندان دوامی نداشت و طولی نکشید از دربار لندن حکم توقف سر هارفورد جونس رسید که در دربار پادشاه ایران از طرف دولت انگلیس نماینده مقیم باشد. آنوقت بود که سفیر فوقالعاده پادشاه انگلستان از عذاب روحی و فشارهای حکومت هندوستان خلاص گردید و مستقلا در ایران نماینده پادشاه انگلستان معرفی شد. در این موقع مجدداً نفوذ سیاسی انگلیس در دربار فتحعلیشاه ثابت و برقرار گردید و در اثر آن باقی مأمورین فرانسوی نیز بحکم شاه از ایران خارج شدند.
اما تنها مملکت ایران نبود که در سر راه هندوستان واقع شده بود، بلکه علاوه بر آن مملکت افغانستان و بعد مملکت لاهور بود که در آن تاریخ پادشاه آن رنجیت-سینک یکی از شهریاران با قدرت و بانفوذ پنجاب بشمار میرفت. حکومت هندوستان دستور داشت با این دو مملکت نیز که مردمان آنها همه جنگی و دارای یک استعداد فوقالعاده بودند داخل اتحاد و دوستی گردد. باین خیال که هر گاه سر هارفورد جونس نتواند در ایران موفقیت حاصل نمایند اقلا امرای این دو مملکت جنگجوی را طرفدار خود داشته باشند. این بود در همان زمان که سر هارفورد جونس عازم ایران میگردد دو نفر از عمال سیاسی هند و انگلیس را که هر دو دارای سوابق درخشان بودند یکی را بدربار امیر کابل دیگری را بدربار امیر پنجاب روانه نمودند.
مأمور دربار لاهور موسوم به مستر چارلز متکالف[۲] میباشد. این شخص در زمان لرد ولزلی نیز خدمات نمایان نموده بود. اینک او را با جلال و شکوه تمام با یکعده نظامی برگزیده که اهمیت و عظمت حکومت هندوستان و دولت انگلیس را نشان بدهد بدربار پنجاب روانه نمودند.
او در سپتامبر سال ۱۸۰۸ خود را بلاهور رسانید و با اینکه یک اختلاف شدیدی بین حکومت پنجاب و حکومت کابل وجود داشت این شخص توانست قوای امارت