پرش به محتوا

برگه:تاریخ جراید و مجلات ایران از محمد صدرهاشمی جلد چهارم.pdf/۲۹۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
حرف النون بعده الدال
ندای وطن
 

اینان هیچیک از کوشندگان نمی‌بودند. رشد به بنیاد‌گذار دبستان و خود مرد زباندار و بی‌پروایی می‌بود و در اینجا و آنجا از بدگوئی عن الدوله باز نمی‌ایستاد مجد الاسلام یکی از کار کنان عین الدوله و بگفته آنزمان را بر تجی او می‌بود و از دستگاه او نان می‌خورد ولی این وقت کار کرشندگان را در پیشرفت می‌دید می‌خواست جائی هم برای خود در میان اینان باز کند و این بود در اینجا و آنجا نشسته زبان به گوئی از عین الدوله گشاده می‌داشت. ». ناگفته نماند که کسروی نسبت به مجد الاسلام نظر خوبی نداشته و در جای دیگر از تاریخ مشروطه ایران (صفحه ۲۷۲) راجع باو می‌نویسد: « نویسنده ندای وطن مجد الاسلام کرمانی بوده که نامش را در پیش برده ایم. این مرد بد نام می‌بود و سپس به نام‌تر گردید و از روزنامه‌اش با همه آراستگی بیرون آن پیدا است که جز برای نان خوردن نوشته نمی‌شده. ».

همانقسم که یاد‌آور شدیم تفصیل تبعید مجد الاسلام و میرز آقا اسپهانی را، حاج میرزا حسن رشدیه، مدیر روزنامه (مکتب و طهران) که خود نیز جزء تبعید شدگان بوده در نامه خصوصی که از کلات بخانواده خود نوشته شرح داده است. این نامه را بواسطه اشتمالش بر نکات دقیق واقعه تبعید بکلات و از نظر اهمیتی که در تاریخ جراید و مجلات ایران دارد در اینجا نقل می‌نمائیم. «مکتوب از قلعه کلات- خدمت مخادیم یعنی خواتین مجلله واولاد و اطفال معزره در طهران و بدیگر قوم و خویشان میرزا محمد این مکتوب را بخدمت حضرات اهل بیت قرائت نموده تسلیم علویه کند.

عنوان مسافرت - عصر جمعه که از خا» بیرون آمدم، نایب علی اکبر خان را دیدم دم در‌ایستاده منتظر است چون مرا دید گفت که حضرت والا شاهزاده (نیر الدوله) باشما ملاقاتی لازم دارد. من حمل بر قضیه عمل مدرسه و عمارت خانه و مسأله اجاره نموده اجابت کردم چون بدار الحکوم. رفتم شاهزاده تشریف نداشت، با تلفون اطلاع دادند احضار بخانه فرمودند. در خیابان ) پوشان نپه ( عمارت دارند وارد شده پاسی از شب را منتظر تشریف نشسته در ساعت چهار شرفیاب گردیدم. رف شام کرده افتتاح سخن شد. فرمودند صلاح چنین دیده شده که مسافرتی کرده باشید ولی بنطه که بعد از حرکتتان معلوم خواهد شد. عرض کردم من از پیش آمد تقدیر هرگز امتناع قبول نکرده و ملول نشده‌ام لکن همینقدر بدانید که بنیه من ضعیف است و طاقت رکوب ندارد. اگر خطر حرکت را میدانستم از اداره راحله آن راه را حتی با پول خود تهیه می‌کردم. اگر پول نقدی برای ادای وجه کرایه ندارم استهمال میکنم. حضرت والا اندکی تامل کرده با (صدارت عظمی) مخابره تلفون نموده اجازه گرفت که بخرج دولت درشکه بجهت ما بیاورند در ساعت خبر آوردند که راحله حاضر دم در منتظر است.

نواب والا غیر الدوله (وثوق السلطان) را فرمود که سرهنگ را بخواهید بیاید یکعدد سرهنک قرداغی (اسماعیل خان) نام وارد شد. دست در قبضه شمشیر‌ایستاد حضرت معظم فرمودند که آنچه فلانی در جیب و بغل دارد صورت کرده قبض از سرهنک

-۲۹۱-