برگه:به باغ همسفران.pdf/۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
––
 

به باغ همسفران

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه‌ی آن گیاه عجیبی‌ست

که در انتهای صمیمیت حزن میروید

*

*

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهائی من بزرگ است

و تنهائی من شبیخون حجم ترا پیش‌بینی نمیکرد

و خاصیت عشق این است

*

*

کسی نیست

بیا زندگی را بدزدیم، آنوقت

میان دو دیدار قسمت کنیم

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم

بیا زودتر چیزها را ببینیم

ببین، عقربکهای فواره در صفحه‌ی ساعت حوض

زمان را به گردی بدل میکنند

بیا آب‌شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام