برگه:ایران شاه، تاریخچهٔ مهاجرت زرتشتیان به هندوستان.pdf/۳۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

t شما از چه رو خاک پاک نیا سپردی بچنگال اہر پہنا ز پیکار ار شه گریزان شود دل لشکر از بیم ارزان شود د گر باره از خاک و خون سر برار نشاید که شر گردد از کار زار از این کرد و خون دید گان را بشوی زخاک نيا كان مبر آبروی بفرمای ناردنم و هرمزان برا نند از کشورت نا زبان درفش اندر آرند برپشت پیل د ایران بچوشند بر سان نیل بيره بكوبند کرنا د مند سرا را ن چوشیرا ن بميدان جهند دریغا نه یار و نه کشور بماند فر کنج و زر و خود و اسپر بماند نه پیل و نه آن کا ویا نے درفش نه امپرید و شاه زرین کفش شہنشاہ نا کام در مرز مرو بر افتاده از پاي آزاده سرو بیا سرد از جنگ و از رنج راع بپوشید چشم از کیانی کلاه ز گرد و ز خون بر نهاد است تا ج ز خاک سیه ساخته تخت عاج شده کشورش از عرب كسرها زهامون و دشت و ز گوه و دره سران و بزرگان و فرزانگان کشید * بز نخیر ا هر پینا ن بجا نیست در در یک آتشکده نه ناهي ز بونچه رز مدل هم ان شعله ايزدي شد خورش نيايد سرودي زاوستا بگوش اگر چه بر گشت کا نون تو فسرده است با آن دل و خون در دل ما ز مهر ه درخشان بود چر برزین بیادت فروزان بود نما يذه مان ریز ریز بهر تو خيز يم در رستخیز بود تا تشت نام و نشان بماند ز تو نام اندر جهان بمانیم در مهر خود استوار ر نماند و نه ماند خلیفہ هم از این جهان بگذرد زمانه بسي رنگ رنگ آورد سراید عرب را هم این پنج روز زري نام آرند با درد و سوز جز این خاک و این کشور نامدار بكيني نماند كسي بايد ار ز فردا چه نا ایم کا مروز بخت ز ما روي برتافت و بست رخت کس از راز آینده آگاه نیست آنی اختر امروز همراه نیست ندانیم فردا چه آید بپيش ارا چاره بخشند با زور ونیش کنون روزگار نو وارون بود دل ما ز داغ تو پر خون بود دریغا کہ از کرده اهر من نشاید درین خاکدان زیستن چه سازیم کز گردش روز کار ببايد همي رفت مان زین دیار بجز رفتن از نزد تو چاره کو پناهي بها زار و آواره کر ار سکند مبا زیم امیه در روز نہ ہیتال ماند و نه رومي نسب عرب بس

کا ر