شیرعلی در امان بود و در کابل ماند - ولی پس از چندی ترک دیار خویش را عاقلانه دانسته بنابراین دوباره آهنک حج نمود که با پروانهٔ امیر عازم مکه شود - با این درخواست موافقت شد بشرطیکه او از راه ایران نگذرد، چه امیر میترسید مبادا به ارباب سابق خود محمداعظم بهپیوندد - با پزیرش این شرط در ۱۲۸۵ ق و ۱۸۶۹ میلادی بسوی مقصد رهسپار گردید - در هندوستان از طرف حکومت با احترام پذیرائی ولی از دیدار رهبران مسلمان هندی، مگر تحت نظارت حکومت ممنوع شد، و یکماه پس از ورودش با یک کشتی دولتی به سوئز (بندر مصر) گسیل از آنجا برای نخستین بار رهسپار قاهره گردید - در توقف چهلروزه خود آمد و شدی بدانشگاه بزرک ازهر داشت و با بسیاری از آموزگاران و دانشجویان مصاحبت داشته و برای چند نفر از خواص آن در دفتر مخصوص خود سخنرانی میفرمود.
بجای رفتن مکه سیدجمالالدین تصمیم بدیدار استانبول گرفت و در آنجا از طرف علیپاشا مهین وزیر و سایر اشراف پایتخت عثمانی از او پذیرائی شایانی شد - ششماه پس از ورود بعضویت انجمن دانش یا آکادمی ترکی گزبده گردیده و در رمضان سال ۱۲۸۷ ق نوامبر-دسامبر ۱۸۷۰ - از طرف تحسین افندی مدیر دارالفنون (یا دانشکده) برای ایراد خطابهای جهت دانشجویان دعوت گردید - نخست او به ندانستن ترکی چنانکه درخور سخنرانی باشد عذر خواست ولی عاقبت رضایت داد. او نطق خویش را بترکی نوشت و بصفوت پاشا وزیر فرهنک وقت سپرد که بنظر شیروانیزاده وزیر پلیس و منیف پاشا رسانیده شد و بتصویب همه آنها رسید - بدبختانه شیخالاسلام حسن فهمی افندی که به سید حسد میورزید و برای تباهی نفوذ او تاب نداشت همینکه سید خطابه خویش را در حضور گروه ممتازی از مردان نامی دولت و ارباب جراید میخواند - شیخ با فرصتی هرچه تمامتر مراقب بود که بحساب خود نکات قابل اعتراض و اتهامی برای ارتداد سید بیابد - سید در خطابه خویش هیئت سیاسی و کشورداری را با یک واحد زندهای مقایسه کرده چنین توصیف کرده بود که - اعضاء بدن آلات گوناگون هنری و تعلیماتی میباشند مثلا شاه-مغز- بازوان کارگران- کبد کشاورزان - پا- ملوانان - و همچنین سایر اعضاء، سپس گفت این است ترکیبات جامعه بدن انسانی، لیکن همانطوریکه بدن نمیتواند بدون روح زنده بماند، روح بدن اجتماع هم (منظور هیئت جامعه است) یا از رسالت الهی یا تعالیم فلسفی زنده میماند، هرچند این دو در عمل ممتازاند - اولی لطیفه الهی است که با کوشش بدست نمیآید - بلکه موهبت خدائی است که بهرکس مشیت او علاقه گیرد عنایت میشود
درحالیکه دومی را با تحصیل و فکر می توان بدست آورد. آنها از جهات دیگر نیز