مدعی است که از اخلاف سیدعلی ترمذی و از نسل نوه پیغمبر ص - حسین فرزند علیابن ابوطالب میباشد - در کودکی پدرش به کابل پایتخت افغان رفته - از کودکی او هوش و سرعت انتقال عجیبی نشان داده و چون بسن هشت سالگی رسید پدرش تربیت او را بعهده گرفت در مدت ده سال پی در پی بیشتر - علوم اسلامی یعنی صرف و نحو عربی - معانی و بیان تاریخ - حکمت الهی اسلامی - عرفان - منطق - فلسفه عملی و نظری - متافیزیک - ریاضیات - نجوم - طب و تشریح را فراگرفت.
در هیجده سالگی بهندوستان رفته یکسال و چند ماه در آنجا پارهای علوم اروپائی و آداب آنانرا آموخت - از آنجا عازم حج شد با فرصت و فراغت خاطر بگردش پرداخته از هر راه و هرجا رفته بود بالاخره در ۱۲۷۳ قمری ۱۸۰۷ میلادی بشهر مقدس (مکه) رسید سپس بکشور خود باز گشته بخدمت دوست محمدخان وارد و در جنک هرات که سلطان احمدشاه پسر عم و داماد او آنجا را اشغال کرده بود با آن امیر همراه بود.
دوست محمدخان در ۱۲۸۰ ق - ۱۸۶۴ م مرد و شیرعلی بامارت نشست - بنا به نصیحت وزیرش محمد رفیق خان امیر نو مهیای گرفتن و در بند آوردن سه برادرانش - محمد اعظم - محمد اسلم و محمد امین گردید که سید جمالالدین به شخص اولیه (محمد اعظم) خود را بسته بود. برادران هر یک از استان خویش فرار کرده جنک خانگی در گرفت - عاقبت محمد اعظم و برادرزادهاش عبدالرحمن (امیر سابق) پایتخت را اشغال و محمد افضل پدر عبدالرحمن را که زندانی بود نجات داده و او خود را امیر غزنه اعلام کرده - دو سال بعد مرد و اعظم جانشین او شد - سیدجمالالدین را بنخستوزیری خود برگزید و تحت رهبری عاقلانه او بکار امارت پرداخت که ممکن بود تمامی کشور را زیر فرمانروائی خود بیاورد - ولی از حسادتی که بخویشاوندان میبرد، مایل نبود کسی از آنها را بمقامی بگمارد مگر جوانترین و بیتجربهترین پسرانش را.
در این هنگام امیرشیرعلی رقیب او شروع به اشغال قندهار کرد که فوراً از طرف یکی از برادرزادگانش پسر محمداعظم (که امیدوار بود با این کار شجاعانه توجه خاص پدر را بخود جلب نماید) مورد حمله قرار گرفت، برخلاف این آرزو او با دویست نفری از سپاهیانش جدا ماند و بدست سعقوبخان، یکی از سرکردگان شیرعلی اسیر گردید - شیرعلی از این پیشآمد تشجیع شده جنگ را بشدت تجدید و از طرف انگلیسها که پول بیحسابی برایش میفرستادند تقویت شده بالنتیجه به پراکندهساخن برادر خود محمداعظم و برادرزادهاش عبدالرحمن توفیق یافته اولی به نیشابور (در ایران) و دومی به بخارا فرار اختیار کردند.
هرچند سیدجمالالدین بواسطه سیادت و نفوذ شخصی خود در مردم از انتقام امیر