اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/چو آن شیرین سخن این نامه بر خواند
چو آن شیرین سخن این نامه بر خواند | در آن بیچارگی کردن فرو ماند | |||||
به ننگ و نام خود لختی نظر کرد | سخنهایی، که بود، از دل بدر کرد | |||||
غرور حسن بود اندر سر او | نمیشد رام طبع کافر او |