اوحدی مراغهای (غزلیات)/بسیار دشمنست مرا و تو دوست نه
ظاهر
بسیار دشمنست مرا و تو دوست نه | با دوستان خویشتن اینها نکوست؟ نه | |||||
من سال و ماه در سخن و گفت و گوی تو | وانگه تو با کسی که درین گفت و گوست نه | |||||
با من هزار تندی و تیزی نمودهای | گفتم به هیچ کس که: فلان تندخوست؟ نه | |||||
ای عاشقان موی تو افزون ز موی سر | زیشان چو من ز مویه کسی همچو موست؟ نه | |||||
خلقی به بوی زلف تو از خویش رفتهاند | کس را وقوف هست که آن خود چه بوست؟ نه | |||||
گویند: ترک او کن و یاری دگر بگیر | اندر جهان حسن کسی مثل اوست؟ نه | |||||
ای قیمتی چو جان بر ما خاک کوی تو | ما را بر تو قیمت آن خاک کوست؟ نه | |||||
شهری به آرزوی تو از جان برآمدند | کس را برآمدی ز تو جز آرزوست؟ نه | |||||
با اوحدی طریق جدایی گرفتهای | ای پاردوست بوده و امسال دوست نه |