| | | | | | |
|
بر گذشت از من و بنمود چو ماه از سر کوی |
|
دلبر کافرم از چادر کافوری روی |
|
|
کرده هر هفت سر هفته و گرمابه زده |
|
عرق و آب چکانش چو گلاب از سر و موی |
|
|
کند شد قوت رفتارم از آن تیزی خوی |
|
تیز شد لهجهی گفتارم از آن تندی خوی |
|
|
گفتم: از چیست چنین تازه رخت گفت: از می |
|
گفتم: از کیست چنین طیره سرت گفت: از شوی |
|
|
خواهشی کردم و القصه عنان در پیچید |
|
به وثاق آمد و پر مشک شد از وی مشکوی |
|
|
خانه روشن شد از آن ماه سجنجل سینه |
|
حجره گلشن شد از آن ترک عقیقل گیسوی |
|
|
در فرو بستم و بنشست و میآوردم و نقل |
|
و آنچه در مجلس ازو رنگ پدید آید و بوی |
|
|
باده گردان شد و او سر خوش و من خرم و نه |
|
در میان من و او هیچ کسی جز من و اوی |
|
|
دست او ساقی و لب مطرب و رخ معشوقه |
|
اوحدی واله و آشفته و زار از همه سوی |
|
|
گاه در گردنم افتاد چو چوگان زلفش |
|
گاه در پای وی افتاده من خسته چو گوی |
|
|
باده خورد و به زبان مست شد آن تند نهاد |
|
مست بود و به درم رام شد آن عربده جوی |
|
|
باز کردم ز هم آن زلف دو تا، تار به تار |
|
بر گشودم ز هم آن بند قبا، توی به توی |
|
|
خانه خالی بود او عاشق و من مست،دگر |
|
نتوان گفت برو، هر چه تو دانی میگوی |
|