انوری/در مدح عمادالدین پیروزشاه

از ویکی‌نبشته
تصحیح از سعید نفیسی

در مدح عمادالدین پیروزشاه

  شاها، زمانه بندهٔ درگاه جاه تست اسلام در حمایت و دین در پناه تست  
  پیروزشاه عادلی و بر دوام ملک بهتر گواه عدل بود و او گواه تست  
  گردون غبار پایهٔ تخت بلند تو خورشید عکس گوهر طرف کلاه تست  
  هر آیت از عنا و عنایت که منزلست در شان بدسگال تو و نیک خواه تست  
  سیر ستارگان فلک نیست در بروج بر گوشهای کنگرهٔ بارگاه تست  
  چشم مجاهدان ظفر نیست بر قدر بر سمت تو و رایت و گرد سپاه تست  
  قدر تو گفت چرخ نهم را که: کیست آن؟ تعریف خویش کرد که: خاشاک راه تست  
  رای تو گفت خرمن مه را که: چیست آن؟ تقدیر گفت: سایهٔ چتر سیاه تست  
  ای خسروی، که واسطهٔ عقد روزگار تا سال و ماه دور کند، سال و ماه تست  
  با نوبت فلک بصدا هم نفس شده با نوبتیت گفته که: خورشید داه تست  
  با خاک بارگاه تو من بنده، انوری گفتم: چو زنده جان نژندم بجاه تست  
  قسمم ز خدمت تو چرا دوری اوفتاد؟ گفت: انوری، بهانه چه آری؟ گناه تست  
  گفتم که: آب جیحون، گفتا: خری مکن بگذر، که عالمی همه آب و گیاه تست  
  گفتم: بطالعم خللی هست؟ گفت نیست عیب از خیالهای دماغ تباه تست  
  یوسف نه‌ای و بیژن، ارنه بگفتمی: کندر ازای مجلس شهِ بلخ چاه تست  
  گفتم: توقف من ازین جمله هیچ نیست ای حضرتی، که چرح نمودار گاه تست  
  زان اعتمادهاست که چون روز و چون شبم بر مدت کشیده و روز پگاه تست  
  گفتا: ضمان تو که کند، ای شغب فزای؟ گفتم که: حفظ دولت تشویش کاه تست  
  تا کهربا چو دست تصرف برد بکاه از عدل شه خطاب رسد: کین نه کاه تست  
  پیروز شاه باد و ندا از زمانه این: پیروز شاه احمد بوبکر شاه تست