امیر خسرو دهلوی (انتخاب از مثنویات)/پیل چو کوهی که بود بیسکون
ظاهر
پیل چو کوهی که بود بیسکون | چارستون زیر که بی ستون | |||||
وان جل زر نیش به فرو شکوه | سایه همی کرد به بالای کوه | |||||
سود بگردون سر شنگرف سای | رنگ شفق زو شده شنگرف زای | |||||
پیچش خرطوم بسان کمند | اژدری افتاده ز کوه بلند | |||||
اژدر آن کوه شده پارپیچ | مار ازو یافته در غار پیچ | |||||
بر شده بالا و سوارش بلند | چون دو پیاده به پس پیل بند | |||||
در ته پا کوه زمین سای او | پایهی کوهی به صفت پای او | |||||
زان سپر انگیزیی سهمناک | در تهی پایش سپری گشته خاک | |||||
شاه ز بندی که به پایش فگند | مات شده صد شه از آن پیل بند | |||||
گر به سپل پای برادر ز جای | سلسله فریاد بر ارد ز پای | |||||
کشتی عاج است تو گوئی روان | گشته دو گوشش زد و سو بادبان | |||||
گوش که با چشم همی کرد لاغ | مروحهای بود به پیش چراغ | |||||
طرفه که آن مروحه ز آسیب باد | هیچ گزندی به چراغش نداد | |||||
بر کشد از تارک بدخواه مغز | وزین دندان کند این کار نغز | |||||
در صف کین کرده به دندان ستیز | خون عدو خورده به دندان تیز | |||||
خصم ترش را که بدندان درید | زان ترشی کندی دندان ندید | |||||
چون جرسش، در روش، آواز داد | گنبد گردنده صدا باز داد | |||||
بانگ بلندش زده با رعد کوس | ابر بلندش به قدم داد بوس | |||||
خورده زخم خانهی دولت شراب | مست شده، کرده جهانی خراب | |||||
از می شه بس که رخش یافت رنگ | کرد فراموش خورشهای بنگ | |||||
تا ز می مجلس شه مژده یافت | بنگ رها کرد و به مجلس شتافت | |||||
الغرض آن پیل و همان تاج و تخت | کان نرسد جز به خداوند بخت |