پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت

از ویکی‌نبشته
پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات) از پروین اعتصامی
(محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت)
  محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست  
  گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست  
  گفت: میباید تو را تا خانه‌ی قاضی برم گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست  
  گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم گفت: والی از کجا در خانه‌ی خمار نیست  
  گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست  
  گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست  
  گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست  
  گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست  
  گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بی خود شدی گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست  
  گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست