محتشم کاشانی (غزلیات)/گه رفتن آن پری رو بوداع ما نیامد

از ویکی‌نبشته
محتشم کاشانی (غزلیات) از محتشم کاشانی
(گه رفتن آن پری رو بوداع ما نیامد)
  گه رفتن آن پری رو بوداع ما نیامد شه حسن بود آری بدر گدا نیامد  
  چو شنیدم از رقیبان خبر عزیمت او دلم آن چنان ز جا شد که دگر به جا نیامد  
  چو ز مهر دستانم به سر آمدند کس را ز خراب حالی من به زبان دعا نیامد  
  خبر من پریشان ببر ای صبا به آن مه پس از آن بگو که مسکین ز پیت چرا نیامد  
  ز قدم شکستگی بود و فتادگی که قاصد به تو بی‌وفا فرستاد و خود از قفا نیامد  
  من خسته چون ز حیرت ندرم چو گل گریبان که رسولی از تو سویم به جز از صبا نیامد  
  ز کجاشد آن صنم را سفر آرزو که هرگز ز زمانه محتشم را به سر این بلا نیامد