محتشم کاشانی (غزلیات)/چو ممکن نیست کانمه پاسبان محفل سازد

از ویکی‌نبشته
محتشم کاشانی (غزلیات) از محتشم کاشانی
(چو ممکن نیست کانمه پاسبان محفل سازد)
  چو ممکن نیست کانمه پاسبان محفل سازد بکوشم تا سگ دنباله گیر محملم سازد  
  از وی چون پرده افتد برملا از من کند رنجش که از همراهی خود با رقیبان غافلم سازد  
  کندبر من بتیغ آن بت گنه ثابت که هر ساعت ز بیم جان بنا واقع گناهی قایلم سازد  
  ز دل بس رازهای پرده گر سر بر زند روزی که دل فرسایی بار جفا نازک دلم سازد  
  ز فتانی به ایمایی کند واقف رقیبان را اجازت ده نگاهش چون به ابرو مایلم سازد  
  ز خارج پیچشی‌ها در دمم باید شدن بیرون دمی از مصلحت در بزم خود گر داخلم سازد  
  درونم محتشم زان مست کین خواهد شدن شادان ولی روزی که دور چرخ ساغر از گلم سازد