محتشم کاشانی (غزلیات)/چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را

از ویکی‌نبشته
محتشم کاشانی (غزلیات) از محتشم کاشانی
(چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را)
  چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را بگردان گرد سر و ز قید جان آزاد کن ما را  
  زبان شکوه بگشایم اگر بر خنجر جورت ملامت از زبان خنجر جلاد کن ما را  
  اگر بردار بیدادت بر آریم از زبان آهی به رسوایی برون زین دار بی‌بنیاد کن ما را  
  نمودی یک وفا دادیم پیشت داد جانبازی بی او امتحانی نیز در بیداد کن ما را  
  به سودای دل ناشاد خود در مانده‌ام بی تو به این نیت که هرگز در نمانی شاد کن ما را  
  چو روزی می‌نشستم بر سر راهت اگر گاهی غریبی را ببینی بر سر ره یاد کن ما را  
  ملولم از خموشی محتشم حرفی بگو از وی زمانی هم زبان ناله و فریاد کن ما را