محتشم کاشانی (غزلیات)/نخل قد خم گشته که پرورده دردست

از ویکی‌نبشته
محتشم کاشانی (غزلیات) از محتشم کاشانی
(نخل قد خم گشته که پرورده دردست)
  نخل قد خم گشته که پرورده دردست بارش دل پرخون و گلش چهره‌ی زردست  
  صدساله وصال تو مرا می‌رسد ای ماه گر مرهم هر خسته به اندازه‌ی درد است  
  خاک که ز جولان سمندت شده برباد کان زلف مشوش دگر آلوده گرد است  
  دل کز خرد و صبر و سکون صاحب خیل است از تفرقه‌ی عشق تو فرداست که فرداست  
  منسوخ کن حسن دلارام زلیخاست عشق تو که آرام ربای زن و مرد است  
  ای دل حذر از بادیه‌ی عشق که چون باد سرگشته در آن ناحیه صد بادیه گرداست  
  ای محتشم آن شمع بتان را چه تفاوت گر اشک تو گرمست و گر آه تو سرد است