محتشم کاشانی (غزلیات)/آن شاه حسن بین و به تمکین نشستنش

از ویکی‌نبشته
محتشم کاشانی (غزلیات) از محتشم کاشانی
(آن شاه حسن بین و به تمکین نشستنش)
  آن شاه حسن بین و به تمکین نشستنش و آن خیرگی و طرف کله برشکستنش  
  آن تیر غمزه پرکش و از منتظر کشی است موقوف صد کمان ز کمانخانه جستنش  
  سروی است در برم که براندام نازنین ماند نشان ز بند قبا چست بستنش  
  سر رشته‌ی رضا به دل غیر بسته یار اما چنان نبسته که به توان گسستنش  
  باشد کمینه بازی آن طفل بر دلم بر همزدن دو چشم و به صد نیش خستنش  
  صیدیست محتشم که به قیدی فتاده لیک مرگیست بی‌تکلف از آن قید رستنش