مثنوی معنوی/دریافتن آن ولی رنج را و عرض کردن رنج او را پیش پادشاه
بعد از آن برخاست و عزم شاه کرد | شاه را زان شمهای آگاه کرد | |||||
گفت تدبیر آن بود کان مرد را | حاضر آریم از پی این درد را | |||||
مرد زرگر را بخوان زان شهر دور | با زر و خلعت بده او را غرور |
بعد از آن برخاست و عزم شاه کرد | شاه را زان شمهای آگاه کرد | |||||
گفت تدبیر آن بود کان مرد را | حاضر آریم از پی این درد را | |||||
مرد زرگر را بخوان زان شهر دور | با زر و خلعت بده او را غرور |