مثنوی معنوی/جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را

از ویکی‌نبشته
دفتر اول مثنوی از مولوی
(جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را)
  جمع گشتند آن زمان جمله وحوش شاد و خندان از طرب در ذوق و جوش  
  حلقه کردند او چو شمعی در میان سجده آوردند و گفتندش که هان  
  تو فرشته‌ی آسمانی یا پری نی تو عزراییل شیران نری  
  هرچه هستی جان ما قربان تست دست بردی دست و بازویت درست  
  راند حق این آب را در جوی تو آفرین بر دست و بر بازوی تو  
  باز گو تا چون سگالیدی به مکر آن عوان را چون بمالیدی به مکر  
  بازگو تا قصه درمانها شود بازگو تا مرهم جانها شود  
  بازگو کز ظلم آن استم‌نما صد هزاران زخم دارد جان ما  
  گفت تایید خدا بد ای مهان ورنه خرگوشی کی باشد در جهان  
  قوتم بخشید و دل را نور داد نور دل مر دست و پا را زور داد  
  از بر حق می‌رسد تفضیلها باز هم از حق رسد تبدیلها  
  حق بدور نوبت این تایید را می‌نماید اهل ظن و دید را