مثنوی معنوی/برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفص و پریدن طوطی مرده
یک دو پندش داد طوطی بینفاق | بعد از آن گفتش سلام الفراق | |||||
خواجه گفتش فی امان الله برو | مر مرا اکنون نمودی راه نو | |||||
خواجه با خود گفت کین پند منست | راه او گیرم که این ره روشنست | |||||
جان من کمتر ز طوطی کی بود | جان چنین باید که نیکوپی بود |