فخرالدین عراقی (غزلیات)/عاشقی دانی چه باشد؟ بی‌دل و جان زیستن

از ویکی‌نبشته
فخرالدین عراقی (غزلیات) از فخرالدین عراقی
(عاشقی دانی چه باشد؟ بی‌دل و جان زیستن)
  عاشقی دانی چه باشد؟ بی‌دل و جان زیستن جان و دل بر باختن، بر روی جانان زیستن  
  سوختن در هجر و خوش بودن به امید وصال ساختن با درد و پس با بوی درمان زیستن  
  تا کی از هجران جانان ناله و زاری کنم؟ از حیات خود به جانم، چند ازین سان زیستن؟  
  بس مرا از زندگانی، مرگ کو، تا جان دهم؟ مرگ خوشتر تا چنین با درد هجران زیستن  
  ای ز جان خوشتر، بیا، تا بر تو افشانم روان نزد تو مردن به از تو دور و حیران زیستن  
  بر سر کویت چه خوش باشد به بوی وصل تو در میان خاک و خون افتان و خیزان زیستن؟  
  از خودم دور افگنی، وانگاه گویی: خوش بزی بی‌دلان را مرگ باشد بی‌تو، ای جان، زیستن  
  هان! عراقی، جان به جانان ده، گران جانی مکن بعد از این بی‌روی خوب یار نتوان زیستن