سنایی غزنوی (غزلیات)/من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم

از ویکی‌نبشته
سنایی غزنوی (غزلیات) از سنایی غزنوی
(من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم)
  من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم کز سمن بالین و از شمشاد بستر داشتم  
  داشتم در بر نگاری را که از دیدار او پایه‌ی تخت خود از خورشید برتر داشتم  
  نرگس و شمشاد و سوسن مشک و سیم و ماه و گل تا به هنگام سحر هر هفت در بر داشتم  
  بر نهاده بر بر چون سیم و سوسن داشتم لب نهاده بر لب چون شیر و شکر داشتم  
  دست او بر گردن من همچو چنبر بود و من دست خود در گردن او همچو چنبر داشتم  
  بامدادان چون نگه کردم بسی فرقی نبود چنیر از زر داشت او سوسن ز عنبر داشتم  
  چون موذن گفت یک الله اکبر کافرم گر امید آن دگر الله اکبر داشتم