سنایی غزنوی (غزلیات)/فراق آمد کنون از وصل برخوردار چون باشم

از ویکی‌نبشته
سنایی غزنوی (غزلیات) از سنایی غزنوی
(فراق آمد کنون از وصل برخوردار چون باشم)
  فراق آمد کنون از وصل برخوردار چون باشم جدا گردید یار از من جدا از یار چون باشم  
  به چشم ار نیستم گنج عقیق و لولو و گوهر عقیق‌افشان و گوهربیز و لولوبار چون باشم  
  کسی کوبست خواب من در آب افگند پنداری چو خوابم شد تبه در آب جز بیدار چون باشم  
  بت من هست دلداری و زود آزار و من دایم دل آزرده ز عشق یار زود آزار چون باشم  
  دهانش نیم دینارست و دینارست روی من چو از دینار بی‌بهرم به رخ دینار چون باشم  
  ز بی‌خوابی همی خوانم به عمدا این غزل هردم «همه شب مردمان در خواب و من بیدار چون باشم»