سنایی غزنوی (غزلیات)/باز در دام بلای تو فتادیم ای پسر

از ویکی‌نبشته
سنایی غزنوی (غزلیات) از سنایی غزنوی
(باز در دام بلای تو فتادیم ای پسر)
  باز در دام بلای تو فتادیم ای پسر بر سر کویت خروشان ایستادیم ای پسر  
  زلف تو دام است و خالت دانه و ما ناگهان بر امید دانه در دام او افتادیم ای پسر  
  گاه با چشم و دل پر آتش و آب ای نگار گاه با فرق و دو لب بر خاک و بادیم ای پسر  
  تا دل ما شد اسیر عقرب زلفین تو همچو عقرب دستها بر سر نهادیم ای پسر  
  از هوس بر حلقه‌ی زلفین تو بستیم دل تا ز غم بر رخ ز دیده خون گشادیم ای پسر