سنایی غزنوی (غزلیات)/ای ببرده آب آتش روی تو

از ویکی‌نبشته
سنایی غزنوی (غزلیات) از سنایی غزنوی
(ای ببرده آب آتش روی تو)
  ای ببرده آب آتش روی تو عالمی در آتشند از خوی تو  
  مشک و می را رنگ و مقداری نماند ای نه مشک و می چو روی و موی تو  
  چشمکانت جاودانند ای صنم نرگس آمد ای عجب جادوی تو  
  تیر عشقت در جهان بر من رسید غازیانه زان کمان ابروی تو  
  زنگیانند آن دو زلف پای کوب بلعجب اندر نظاره سوی تو  
  با خروش و با فغان دیوانه‌وار خاک پاشم بر سر اندر کوی تو  
  هر کسی مشغول در دنیا و دین دین و دنیای سنایی روی تو