کلیات سعدی/غزلیات/چشمت چو تیغ غمزه خون خوار برگرفت

از ویکی‌نبشته

۱۴۰– ب

  چشمت چو تیغ غمزهٔ خونخوار برگرفت یا عقل هوش خلق بپیکار برگرفت[۱]  
  عاشق ز سوز درد تو فریاد درنهاد مؤمن ز دست عشق تو زنّار برگرفت  
  عشقت بنای عقل[۲] بکلی خراب کرد جورت در امید بیکبار برگرفت  
  شوری ز وصف روی تو در خانگه[۳] فتاد صوفی طریق خانهٔ خمار برگرفت  
  با هر که مشورت کنم از جور آن صنم[۴] گوید ببایدت دل ازین کار برگرفت  
  دل برتوانم از سر و جان برگرفت و چشم نتوانم از مشاهدهٔ یار برگرفت  
  سعدی بخفیه خون جگر خورد بارها این بار پرده از سَرِ اسرار برگرفت  

  1. شکل غلط قبلی: با عقل و هوش خلق بیکبار برگرفت
  2. صبر.
  3. خانقه.
  4. پسر.