کلیات سعدی/غزلیات/هر که خصم اندر او کمند انداخت

از ویکی‌نبشته

۳۰– ط

  هر که خصم[۱] اندرو کمند انداخت بمراد ویش بباید ساخت  
  هر که عاشق نبود مرد نشد نقره فایق[۲] نگشت تا نگداخت  
  هیچ مصلح بکوی عشق نرفت که نه دنیا و آخرت در باخت  
  آنچنانش بذکر مشغولم که ندانم بخویشتن پرداخت  
  همچنان شکر عشق میگویم که گرم دل بسوخت جان بنواخت  
  سعدیا خوشتر از حدیث تو نیست تحفهٔ روزگار اهل شناخت  
  آفرین بر زبان شیرینت کاینهمه شور در جهان انداخت  


  1. عشق.
  2. صافی.