کلیات سعدی/غزلیات/روی گشاده ای صنم طاقت خلق می‌بری

از ویکی‌نبشته

۵۵۲ – ط

  روی گشاده ایصنم[۱] طاقت خلق میبری چون پس پرده میروی پردهٔ صبر میدری  
  حور بهشت خوانمت ماه تمام گویمت کادمئی ندیده‌ام چون تو پری بدلبری  
  آینه را تو دادهٔ پرتو روی خویشتن[۲] ور نه چه زهره داشتی در نظرت برابری؟  
  نسخهٔ چشم و ابرویت پیش نگارگر برم گویمش اینچنین بکن[۳] صورت قوس و مشتری  
  چون تو درخت دلنشان تازه بهار و گلفشان حیف بود که سایهٔ بر سر ما نگستری[۴]  
  دیده بروی هر کسی برنکنم ز مهر تو در ز عوام بسته به[۵] چونتو بخانه اندری  
  من نه مخیرم که چشم از تو بخویشتن کنم گر تو نظر بما کنی ور نکنی مخیری  
  پند حکیم بیش ازین در من اثر نمیکند کیست که برکند یکی زمزمهٔ قلندری؟  
  عشق و دوام عافیت مختلفند سعدیا هر که سفر نمیکند دل ندهد بلشکری  

  1. گشادهٔ صنم.
  2. صورت خود بعاریت.
  3. بکش.
  4. بگستری.
  5. در ز عوام بستهٔ.