کلیات سعدی/غزلیات/دیر آمدی‌ای نگار سرمست

از ویکی‌نبشته

۴۱– خ

  دیر آمدی ای نگار سرمست[۱] زودت ندهیم دامن از دست  
  بر آتش عشقت آب تدبیر چندان که زدیم باز ننشست  
  از روی تو سر نمیتوان تافت وز روی تو در نمیتوان بست  
  از پیش تو راه رفتنم نیست چون ماهی اوفتاده در شست[۲]  
  سودای لب شکر دهانان بس توبه صالحان که بشکست[۲]  
  ایسرو بلند بوستانی در پیش درخت قامتت پست  
  بیچاره کسی که از تو ببرید آسوده تنی که با تو پیوست[۳]  
  چشمت بکرشمه خون من ریخت وز قتل خطا چه غم خورد مست؟  
  سعدی ز کمند خوبرویان تا جان داری نمیتوان جست[۴]  
  ور سر ننهی در آستانش دیگر چه کنی دری دگر هست؟  


  1. شکل غلط قبلی: دیر آمد ای...
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ این دو بیت فقط در یک نسخه است.
  3. این بیت فقط در یک نسخه است.
  4. رست.