کلیات سعدی/غزلیات/دانمت آستین چرا پیش جمال می‌بری

از ویکی‌نبشته

۵۴۹ – ط

  دانمت آستین چرا پیش جمال میبری رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری  
  معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر کبر رها نمیکند کز پس و پیش بنگری  
  آمدمت که بنگرم باز نظر بخود کنم سیر نمیشود نظر بس که لطیف منظری  
  غایت کام و دولتست آنکه بخدمتت رسید بنده میان بندگان بسته میان بچاکری  
  روی بخاک مینهم گر تو هلاک میکنی دست ببند میدهم گر تو اسیر میبری  
  هرچه کنی تو برحقی حاکم و دست مطلقی پیش که داوری برند از تو که خصم و داوری؟  
  بنده اگر بسر رود در طلبت کجا رسد گر نرسد عنایتی در حق بنده آن سری[۱]  
  گفتم اگر نبینمت مهر فرامشم شود میروی و مقابلی غایب و در تصوری  
  جان بدهند و در زمان زنده شوند عاشقان گر بکشی و بعد از آن بر سر کشته بگذری  
  سعدی اگر هلاک شد عمر تو باد و دوستان ملک یمین خویشرا گر بکشی چه غم خوری  


  1. زان سری.