کلیات سعدی/غزلیات/حناست آن که ناخن دلبند رشته‌ای

از ویکی‌نبشته

۴۹۱ – ب

  حناست آن که ناخن دلبند رشتهٔ یا خون بیدلیست که دربند کشتهٔ؟  
  من آدمی بلطف تو دیگر ندیده‌ام اینصورت و صفت[۱] که تو داری فرشتهٔ  
  وین طرفه‌تر که تا دل من دردمند تست حاضر نبوده یکدم و غایب نگشتهٔ  
  در هیچ حلقه نیست که یادت نمیرود در هیچ بقعه نیست که تخمی نکشتهٔ[۲]  
  ما دفتر از حکایت عشقت نبشته‌ایم تو سنگدل حکایت ما درنوشتهٔ  
  زیب و فریب آدمیان را نهایتست حوری مگر نه از گل آدم سرشتهٔ  
  از عنبر و بنفشهٔ تر بر سر آمدست آن موی مشکبوی که در پای هشتهٔ  
  من در بیان وصف تو حیران بمانده‌ام حدّیست حسن را و تو از حد گذشتهٔ  
  سر می‌نهند پیش خطت عارفان فارس بیتی[۳] مگر ز گفتهٔ سعدی نبشتهٔ  


  1. این صورت این چنین.
  2. در نسخ چاپی: «هشتهٔ».
  3. شعری.