کلیات سعدی/غزلیات/به بوی آن که شبی در حرم بیاسایند

از ویکی‌نبشته

۲۵۳– ب

  ببوی آنکه شبی[۱] در حرم بیاسایند هزار بادیه سهلست اگر بپیمایند  
  طریق عشق جفا بردنست و جانبازی دگر چه چاره که با زورمند برنایند؟  
  اگر ببام برآید ستاره پیشانی چو ماه عید بانگشتهاش بنمایند  
  در گریز نبستست لیکن از نظرش کجا روند اسیران که بند بر پایند  
  ز خون عزیزترم نیست مایهٔ در تن فدای دست عزیزان اگر بیالایند  
  مگر بخیل تو با دوستان نپیوندند؟ مگر بشهر تو بر عاشقان نبخشایند؟  
  فدای جان تو گر جان من طمع داری غلام حلقه بگوش آن کند که فرمایند  
  هزار سرو خرامان براستی نرسد بقامت تو و گر سر بر آسمان سایند  
  حدیث حسن تو و داستان عشق مرا هزار لیلی و مجنون بر آن نیفزایند  
  مثال سعدی عودست تا نسوزانی جماعت از نفسش دمبدم[۲] نیاسایند  


  1. دمی.
  2. از نفس طیبش.