کلیات سعدی/غزلیات/ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته‌ای

از ویکی‌نبشته

۴۹۰ – ط

  ایکه ز دیده غایبی در دل ما نشستهٔ حسن تو جلوه میکند وین همه پرده بستهٔ  
  خاطر عام بردهٔ خون خواص خوردهٔ ما همه صید کردهٔ خود ز کمند جستهٔ  
  از دگری چه حاصلم تا ز تو مهر بگسلم؟ هم تو که خستهٔ دلم مرهم ریش[۱] خستهٔ  
  گر بجراحت و الم دل بشکستیم چه غم میشنوم که دمبدم پیش دل شکستهٔ  


  1. جان.