کلیات سعدی/غزلیات/ای طراوت برده از فردوس اعلا روی تو

از ویکی‌نبشته

۴۸۵ – ب

  ای طراوت برده از فردوس اعلی روی تو نادرست اندر نگارستان دنیی روی تو  
  دختران مصر[۱] را کاسد شود بازار حسن گر چو یوسف پرده بردارد بدعوی روی تو  
  گر چه از انگشت مانی برنیاید چون تو نقش هر دم انگشتی نهد بر نقش مانی روی تو  
  از گل و ماه و پری در چشم من زیباتری گل ز من دل برد یا مه یا پری؟ نی روی تو  
  ماه و پروین از خجالت رخ فروپوشد اگر[۲] آفتاب آسا کند در شب تجلی روی تو  
  مردم چشمش بدرد پردهٔ اعمی ز شوق گر درآید در خیال چشم اعمی روی تو  
  روی هر صاحب جمالی را بمه خواندن خطاست گر رخی را ماه باید خواند باری روی تو  
  رسم تقوا می‌نهد در عشقبازی رای من کوس غارت میزند در ملک تقوا روی تو  
  چون بهر وجهی بخواهد رفت جان از دست ما خوبتر وجهی بباید جستن، اولی روی تو  
  چشمم از زاری چو فرهادست و شیرین لعل تو عقلم از شورش چو مجنونست و لیلی روی تو[۳]  
  ملک زیبائی مسلم گشت فرمان ترا تا چنین خطی مزور کرد انشی روی تو  
  داشتند اصحاب خلوت حرفها بر من ز بد تا تجلی کرد در بازار تقوی روی تو[۴]  
  خرده بر سعدی مگیر ایجان که کاری خرد نیست[۵] سوختن در عشق وآنگه ساختن بیرویتو  

  1. نعش.
  2. فروپوشند اگر.
  3. بیت ۲، ۶ و ۱۰ در قدیمترین نسخه نیست.
  4. این بیت و بیت پیش در نسخ بسیار معتبر قدیم نیست و ظاهراً الحاقیست.
  5. که جای خرده نیست.