کلیات سعدی/غزلیات/ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی

از ویکی‌نبشته

۵۱۷ – ط

  ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی شیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابی  
  از بوی تو در تاب شود آهوی[۱] مشکین گر باز کنند از شکن زلف تو تابی  
  بر دیدهٔ صاحبنظران خواب ببستی ترسی که ببینند خیال تو بخوابی  
  از خندهٔ شیرین نمکدان دهانت خون میرود از دل چو نمک خورده کبابی  
  تا عذر زلیخا بنهد منکر عشاق یوسف صفت از چهره برانداز نقابی  
  بیروی توام جنت فردوس نباید کاین تشنگی از من نبرد هیچ شرابی  
  مشغول ترا گر بگذارند بدوزخ با یاد تو دردش نکند هیچ عذابی[۲]  
  باری بطریق کرمم بندهٔ خود خوان تا بشنوی از هر بن موئیم جوابی  
  در من منگر تا دگران چشم ندارند کز دست گدایان نتوان کرد ثوابی  
  آب سخنم میرود از طبع چو آتش چون آتش رویت که ازو میچکد آبی  
  یاران همه با یار و من خسته طلبکار هر کس بسر آبی و[۳] سعدی بسرابی  


  1. نافه.
  2. در بعضی نسخه‌ها بیت چنین است:
      ور رخت بدوزخ برم از کوی خرابات با یاد تو دردم نکند هیچ عذابی  
  3. بسرابی شد و.